امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید .....

قوانین طنز فیسبوک کاربران ایرانی
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

قوانین طنز فیسبوک کاربران ایرانی

اگر فکر می‌کنید ماندن در فیس‌بوک کار هرکسی هست و هرکس از راه رسیده برای خودش صفحه‌ فیس‌بوک دارد، اشتباه می‌کنید. چون این کار برای خودش قوانین و آدابی دارد. نخیر جانم این‌طورها هم نیست که هرکس یک لپ‌تاپ داشته باشد و یک فیلترشکن بتواند خودش را جزو بزرگان جلوه دهد.

 

قانون اول – خوش‌عکس بودن: برای حضور در فیس‌بوک باید خوش‌عکس بود. دوست عزیز مثلا شما… بله خود شما! با چه انگیزه‌ای صفحه‌ فیس‌بوکباز کردی؟ قیافه که نداری؛ فتوشاپ هم که بلد نیستی؛ دوست عکاس هم که نداری. با پررویی آمده‌ای اینجا، لایک هم می‌خواهی!

 

قانون دوم – هنرمند بودن: باید قبل از عضویت تکلیف‌تان را با هنر روشن کنید. باید هنرمند باشید یا لااقل یک عکس با هنرمندان داشته باشید. افراد عضو فیس‌بوک، معمولاً گرافیست،

موسیقی

دان، عکاس، شاعر یا نویسنده هستند یا لااقل آن‌ها را دوست دارند و عکس‌شان را یک‌بار دیده‌اند یا در بُعد بالاتر یک هنرمند جزو دوستان‌شان است.

 

قانون سوم – ماورایی بودن: یکی از قانون‌ها این است که شما باید ظاهراً همه را دوست داشته باشید و در معاشرت با همه از الفاظ اسرارآمیز عزیزم، جونم (یا در حرکتی رادیکال‌تر جووووووون)، ای جان، عجقم و فدامدا استفاده کنید. شما به طرز باورنکردنی ماورایی هستید و همه به چشم‌تان دوست‌داشتنی و خوب به نظر می‌رسند. به نظرتان می‌رسد همه یک‌دانه و بی‌نظیر هستند و دوست دارید سبد سبد لایک تقدیمش کنید. حتی بعضی وقت‌ها در مواجهه با عکس آنان مجبورید از BIG LIKE خودتان برای آنها مایه بگذارید!

 

قانون چهارم – مخالف بودن: شما برای این‌که اثبات کنید در هر چیزی سررشته دارید و هر چیزی را بهتر از هرکسی می‌دانید باید نشان بدهید با هر چیزی که دیگران می‌نویسند و نظر می‌دهند مخالفید. شما می‌توانید با وزن شعر دیگران مخالفت کنید. با عقاید دیگران مخالف باشید. نقاشی‌های دیگران را نقد کنید و با بزرگان عرصه‌ هر رشته‌ای کل‌کل کنید. منتها حواستان باشد که این مخالفت‌ها باید در صفحه شخصی شما باشد. در بخش کامنت فرد مورد نظر فقط باید از بچگی عاشق او و کارهایش باشید، یا اینکه لااقل «صد در صد باهاش موافق» باشید!

 

قانون پنجم – عجیب بودن: در این قانون هرچه‌قدر بیش‌تر عجیب باشید، طرفداران بیش‌تری خواهید داشت. هر‌چه‌قدر حرف‌های عجیب‌تر بزنید و عکس‌های عجیب‌تری بگذارید و… رک صحبت کنیم crazy tar باشید دوست‌داشتنی‌تر خواهید بود!

 

قانون ششم – سالم‌بودن مچ دست: باید مچ دست سالمی داشته باشید که این قانون از باقی قوانین مهم‌تر است. چون شما با داشتن یک مچ دست سالم می‌توانید خودتان را به روز کنید به طور مرتب عکس‌های پروفایل‌تان را تغییر دهید و با دیگران به‌صورت آنلاین ارتباط داشته باشید.

 

در ضمن فراموش نکنید قبل از این‌که شما را از این شبکه بیرون بیندازند خودتان با آرامش محوطه را ترک کنید.



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

کارایی که پسرای ایرونی عمرانتونن انجام ندن!
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

کارایی که پسرای ایرونی عمرانتونن انجام ندن!

این مطلب فقط جنبه

طنز

و

سرگرمی

دارد.

ـ با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!

 

ـ از کلاس پنجم دبستان سه تیغه نکنن و after shave نزنن!!!!

 

ـ جلوی مدرسه دخترانه نایستن و سیگار چاق نکنن!!!!!!!

 

ـ با دیدن یک فروند دختر جو زده نشده و تیکه جواتی بار نکنن!!!!!

 

ـ پس از ورود به دبیرستان سیگاری نشده !!!!!

 

ـ پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنن و به فکر ازدواج نیفتن!!!!!!

 

ـ در مقابل دختر ها احساس بامزه بودن نکنن و شعر نگن!!!!

 

ـ ادعای با معرفتی و با مرامی وخلاف سنگین نکنن!!!!!

 

ـ کت وشلوار صورتی با پیراهن زرد نپوشن و کروات قهوه ای نزنن!!

 

ـ در آن واحدبا N تا دختر رفیق نباشن و به هر N تاشون قول ازدواج ندن!!!!!!!

 

ـ از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینن و خوارومادر ماشین رو به گاء ندن!!!!!!!

 

ـ احساس خوش تیپی نکنن و خود را دختر کش ندونن!!!!!!

 

و از همه مهمتر : پس از خوندن این مطالب جنبه خود را نشون نداده و مرام و با حالی خود را اثبات نکنن!!!!!!!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

طنز دو دیوانه
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

طنز دو دیوانه

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد...

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

سوژه ای به نام «بدن سازی»!
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

سوژه ای به نام «بدن سازی»!

مجله چلچراغ: ینی سن که از 35 سال بگذره، باید رفت و ورزش کرد. این جمله قصار رو نه که یکی از فلاسفه قرن گفته باشد، خودم به خودم وقتی سنم از 35 زد بالا گفتم و به همین خاطر در اولین اقدام رفتم یک باشگاه ثبت نام کردم و رفتم توش. تا حالا توش نرفته بود، ینی هر باشاهی رو همیشه از جلوش رد می شدم و تنها بوی عرق ورزشکارها بود که همیشه بدرقه راهم بود اما این دفعه رفتم توش! یک باشگاه بدن سازی درست و درمون پیدا کردم و بدون اینکه به کسی از اطرافیانم و دوستان چیزی بگم تا خدای نکرده ژست روشنفکری ام به هم نخورد و به اعتقاد اونها که می گفتند باشگاه بدن سازی جای کله پوک هاست خدشه ای وارد کنم، به صورت یک کله پوک کچل، یک ساک ورزشی را دستم گرفتم و رفتم توش.

فضای عجیبی بود. پسرهای عضلانی گردن کلفت عرق کرده، در حال عبور و مرور و مراوده بودند. احساس می کردم وارد فیلمهای خون آشامی شدم چون وقتی وارد شدم، قیافه و هیکلم آنقدر با اونها در تضاد بود که فکر کردم یکهو همه چی اسلوموشن شد و صدای قهقه ها قطع شد و پسرهای گردن کلفت تندخو (!) یکهو همه به طرف من چرخیدند و با خشم به من نگاه کردم و یک آن فکر کردم الان می روند سراغ رئیس باشگاه و اعتراض می کنند که چرا این مردک را توی باشگاه راه دادی؟ مگه اون هم خون آشاه...؟ قاه قاه قاه ... پس می خوریمش! به همین بی مزگی افکارم را ادامه دادم و بالاخره وارد صحن باشاه شدم.

قبلا ثبت نام کرده بودم و روال کار دستم بود. رفتم غول مرحله آخر را پیدا کردم و خودم را بهش معرفی کردم. بله ... مربی بود. مربی نگاه

خنده دار

ی به من کرد؛ از همان نگاه ها که من به این علاقمندان کاریکاتور می کنم که می خواهند یاد بگیرند و کوچکترین ذره ای استعداد ندارند.

گفت باید پیرهنت را دربیاوری تا ببینم چند چندیم. پیرهنم را درآوردم. گفت بچرخ، چرخیدم. احساس کردم پسر گنده هایی که دورش جمع شده اند، الان با هم شروع می کنند دست زدن برایم و می گویند: حالا دست ... دست ... دس ... دس ... دس دسی ... آی دسدسی ... تو همین فکرها بودم که مرد گفت آقا چند دور می چرخی ... یه دور بسه دیگه. بعد یه برنامه برایم نوشت و داد دستم و رفت. برنامه را نگاه کردم.

طنز؛ سوژه ای به نام «بدن سازی»! بدنسازی,طنز

طنز؛ سوژه ای به نام «بدن سازی»


جوک طنز لطیفه خنده دار - طنز؛ سوژه ای به نام «بدن سازی»!

نشر از جلو ... پشت بازو سیم کش؟اسکوات -3 ست 8، 10 و 12؟کرانچ – 4 ست 20؟کول با هالتر 12×4؟نشر از عقب ...اینا چی بودن؟ مسئله ریاضی بودن... نشر از جلو و عقب چی بود این وسط؟ کرانچ و کول و ... من این وسط چی می گفتم؟ ینی قشنگ می فهمیدم ... او وسط یک شوت به تمام معنی بودم. رفتم و من من کنان پرسیدم ببخشید استاد من هیچ چی از این برنامه نمی فهمم. با بی حوصلگی که بعدا فهمیدم باید مربی خصوصی می گرفتمش تا تحویلم بگیره من رو برد بالاسر یک سری دمبل واستوند و گفت چقدر می زنی؟ گفتم جان؟ چقد می زنم؟ چی رو؟گفت دمبل دیگه ... امتحان کن ... هر کدوم سختت نبود، سه تا 12 تا بزن و رفت. از دو کیلو امتحان کردم. خوب بود ... پنج کیلو برداشتم ... راحت بودم. 10 کیلو برداشتم دیدم یه نمه سخته اما بالاخره بلندش می کنم. آقا افتادم به جون دمبل 10 کیلویی و حالا نزن کی بزن و از دور هم یه نگاهی به اطراف با غرور می کردم و احساس می کردم مشتی به دهان یاوه گویان دارم می زنم. ستم که تموم شد، گفتم یه ست دیگه می زنم تا حال مربی و اون نامردایی که هی قارت و قورت می خندیدن گرفته شه، ینی ست بعدی رو هم زدم جهت محکم کاری که مربی ازم قبول کنه سومین دور رو هم زدم. بعد رفتم یکی یکی باقیش رو هم توی نیم ساعت تموم کردم و مثل قهرمانان ورزشی ... در حالی که خیس عرق بودم و حالات از این لحاظ یکی از اون ها شده بودم، زدم بیرون. اما یک لحظه احساس کردم نکته ای جور در نمیاد. دست هام صاف نمی شد. اول جدی نگرفتم و یک کم با زور دست هام رو باز کردم اما تا ولشون می کردمدومرتبه جمع می شدن و می اومدن به سمت بالا. ینی اینطور تصور کنید که دوتا نون بربری داغغ رو گرفتم رو ساعدم و دارم می رم خونه ...! دست هام در واقع نه صاف می شد نه باز و هر کحاری می کردم دو مرتبه دست هام می اومد و روی شونه ام قرار می گرفت. وسط خیابون داشت آبرویم می رفت. ساکم را توی سینه ام گرفتم و اینطوری دست هام رو که بدون نون بربری رو هوا بلند شده بود رو توجیه کردم.ینی دست هام رو هم که پایین می انداختم، گشاد وا می ستاد. با بدبختی خودمرو خونه رسدونم. سیما عین قهرمان های ورزشی به پیشوازم اومد و تا دید دستا هم رو گشاد انداختم پایین زد زیر خنده و فکر کرد دارم ژست ورزشکاری می گیرم و تا اوضاع رو فهمید، کله اش قرمز شد! ینی یک هفته من طاق واز که می خوابیدم دست هام هم رو هوا بود و یک هفته روغن زیتون گرم می کردم و می مالیدم روش و صافش می کردم و تا چند دقیقه می گذشت دو مرتبه دست هام بلند می شد و رو به بالا وامی ستاد. ینی یه هفته سوژه خنده دوست هام شده بودم ... ینی تمام اون کسایی که می خواستم نفهمن رفتم بدن سازی فهمیدن هیچ ... شماها هم الان فهمیدین!راستش حالا باید اعتراف کنم بدن سازی ورزش من نیست. کی یه ورزش خوب سراغ داره ...؟اگر این نوشته را خواندی قبول داری که مثل من احمقی پس بزن قدش، چون این اولین اشتراک من و توست.


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

خصوصیات یک پسر خوب ! / آخر خنده
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

خصوصیات یک پسر خوب ! / آخر خنده

 
1- یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیدهد
 
۲ـ یک پسر خوب تنها جوکهایی را بیان میکند که مورد تائید وزارت 1) ارشاد اسلامی2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و ... باشد.
 
۳ـ یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود"مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد"..
 
۴ـ یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره.
 
۵ـ یه پسر خوب عکس الکساندرگراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش.
 
۶ـ یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم ردیف چشماش مثه چراغهای فولکس نمیزنه بیرون..
 
۷ـ یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت میفرسته.
 
۸ـ یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متریِ هیچ خانمی نمیشینه.
 
۹ـ یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمیده.
 
۱۰ـ یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمیکنه:"ساعت" چند" "کی میای" "کجا" "دیر نکنی یا..
 
۱۱ـ یه پسر خوب وقتی میاد خونه قرمزی رژ در هیچ نقطه از صورتش مشاهده نمیشه.
 
۱۲ـ یک پسر خوب زمانی که کسی میخواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمیکند.
 
۱۳ـ یک پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده میبیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمی آید
 
۱۴ـ یک پسر خوب که ژیان سوار میشود روی بنز همسایه با سوئیچ ماشین نقاشی نمیکشد.
 
۱۵ـ یک پسر خوب زمانی که تصادف میکند همانند قبائل زامبی وحشی بازی در نمی آورد.
 
۱۶ـ یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابانهای شهر را متر نمیکند.
 
۱۷ـ یک پسر خوب به محض دیدن یک دختر خانم متین با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نمیشود.
 
۱۸ـ یک پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم میکند.
 
۱۹ـ یک پسر خوب به محض دیدن دختر همسایه رنگش لبوی شده و چشمش را به آسفالت میدزود.
 
۲۰ـ یک پسر خوب روزی 10بارهوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمیکند.
 
۲۱ـ یک پسر خوب بیشتر از 5 دقیقه در دستشوئی نمیماند .
 
۲۲ـ یک پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمیکند.
 
۲۳ـ یک پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوی و برزن عرعر عشق نکرده و آبروی خانوادگی خود را نمیبرد.
 
۲۴ـ یک پسر خوب با دوستانی که مشکوک به چت و لا ابالی گری هستند معاشرت نمیکند.
 
۲۵ـ یک پسر خوب به جای اینکه پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزد بهتر است حساب آتیه جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگی خود باشد.
 
۲۶ـ یک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار میکند و به هر کس که میرسد نمیگوید که بجای اصغر به او رامتین و آرش و ... بگویند.
 
۲۷ـ یک پسر خوب در اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیه قرمز خال خال یشمی را به پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمیدهد.
 
۲۸ـ یک پسر خوب تقاضای وسایل نا مربوطی از قبیل موبایل را از خانواده ندارد.
 
۲۹ـ یک پسر خوب در صورتی که با نامزد خود بیرون رفت و کسی به خانم متلک گفت فورا با پلیس 110 تماس حاصل می کند.
 
۳۰ـ یک پسر خوب برای احیای حقوق خود از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکیک مانند خر و الاغ به کار نمیبرد.
 
۳۱ـ یک پسر خوب از معاشرت با دوستان بسیار خودمانی که عادت به بیان شوخی های نا مربوط از قبیل حراج لفظی عمه و همچین خواهر مادر هستند امتناع میکند.
 
۳۲ـ یک پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالی به 12 ماه دهانش بوی تلفن نمیدهد.
 
۳۳ـ یک پسر خوب هر صدایی از قبیل قار و قور شکم اهل خانه را با صدای تلفن اشتباه نگرفته و1 متر به بالا نمیپرد.
 
۳۴ـ یک پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوی آئینه نایستاده و بزک نمیکند.
 
۳۵ـ یک پسر خوب در جشنهای فامیلی جو گیر نشده و نمیرقصد تا ابروی کل خاندان رابر باد دهد.
 
۳۶ـ یک پسر خوب در مهمانی های خانوادگی نوشیدنی های غیر مجاز از قبیل ماءالشعیر را تنها با رضایت نامه رسمی و کتبی پدر محترم استعمال میکند. 
۳۷ـ یک پسر خوب تنها برای رضای خدا و کاهش بار سنگین ترافیک و حمل و نقل درون شهری و برون شهری هر کجا که دختر خانم یا خانمی را در رده سنی 15 تا 25 سال دید سوار کرده و به مقصد می رساند.


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

مورد داشتیم که...(4)
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

مورد داشتیم که...(4)

مورد داشتیم یه خواهر و برادره سر لوازم آرایش با هم دعواشون شده اونوقت پسره دو روزه که رفته توی اتاقش در رو روی خودش قفل کرده!!!

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم دختره کلیپسشو گم کرده
صبح نرفته دانشگاه!

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم طرف پنجاه سال سنشه بعد تو فیسبوک نوشته :توjibe babam کار میکنم.

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊


مورد داشتیم دختزه ﻓﺮﻡ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ به این ترتیب...
ﻧﺎﻡ :شراره
ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ :جلالی
ﻓﺮﺯﻧﺪ :ﺳﻮﻡ!!!
اﯾﻦ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﻗﺒﻮل شده

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم اسم باباشو تو گوشیش"کجاییییییییی"ذخیره کرده!!!

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم پشت کامیون نوشته بود :
رفیق بی کلیپس ، مادر

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم دختره توی اتاقش درو میبسته صدای آهنگشو زیاد میکرده تا بوی سیگارش بیرون نره…!

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊


مورد داشتیم
از طرف پرسیدن قبل ازدواج تحقیق کردی ؟؟؟
گفته عاره ...
هرکی باهاش بوده راضی بوده !!!

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم
دانشجوی ترم اولی درخواست مبصری به آموزش دانشگا داده

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم
طرف رفته خواستگاری
برادر عروسو با خوده عروس اشتباه گرفته

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

 مورد داشتیمیم دختره
نه درس خـونده
نه خـــــــوشگله
نه سـرکار میره
نه آشپزی بلده
نه اخـلاق داره
نه آرایش بلده
خلاصه بگم صفر
ازش میپرسن ازدواج کردی؟
با اعتماد به نفس کامل میگه نه هنوز دم به تله ندادم!
لامصب تو خودت معنی واقعی کلمه تله ای !

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم میخواسته لپ تاپ رو خاموش کنه رفته از پریز کشیده بیرون دیده خاموش نشده رفته فیوزو قطع کرده !

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم طرف تو پروفایلش زده بوده فرانسه زندگى مى کنه ،
بعدش تو دوشنبه بازار دیده شده

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم با کناری ما کنار نمی اومده، میخواست کنار بکشه ولی الان با کناریمون ریختن رو هم واسه تخریب ما...

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

موﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ پسره ﺗﻮ ﻓﻴﺲ ﺑﻮﻙ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻣﻴﺬﺍﺷﺖ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩ
ﺍﺭﺯﻭﻥ ﺗﺮ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ

 

◊.◊.◊.◊.◊

طنز

مورد داشتیم◊.◊.◊.◊.◊

 

مورد داشتیم
.
.
.
ﺭﺍﻣﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ

 

منبع:jomlak.com



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

اگر دختر ها نبودند چی می شد؟
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

اگر دختر ها نبودند چی می شد؟

1-دیگه کی بود که مربا بده بابا ؟

 

2-دیگه کی بود که پسرها را خمار کنه؟

 

3-دیگه کی بود که پسر ها سرکار بذاره؟

 

4_دیگه کی بود که حال پسر ها را بگیره؟

 

5-دیگه کی بود که عین فرشته مهربون که سر راه پینوکیو سبز شد اونو از دروغ گویی باز داره؟

 

۷. دیگه کی بود که تو رو تحمل کنه؟

 

۸. دیگه کی بود که قشنگ باشه عزیز باشه؟

 

۹. دیگه کی بود که همیشه بوی خوب بده و پول تو جیبیهاشو عطر بخره؟

 

۱۰.دیگه کی بود که روز ولنتاین همه ی سرمایتو بری واسش خرج کنی؟

 

۱۱. دیگه کی لیلی میشد؟

 

۱۲. دیگه کی پسرا رو تیغ میزد؟(از خودتون یاد گرفتیم)

 

۱۳. دیگه کی چادر میپوشید عروس میشد؟

 

۱۴. دیگه کی عید نوروز پسته و فندقای سربسته رو میریخت تو ظرفت؟

 

۱۵.دیگه کی بود که پسرا دقه به دقه مزاحم و آویزونش باشن؟


وازهمه مهمتر:
۱۶.اگه دخترا نبودن دیگه کی بود که جنس تو رو به دنیا بیاره؟

 

منبع:pat-o-mat.com



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

مطلب جالب راجع به تفاوت دختر و پسر...
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

مطلب جالب راجع به تفاوت دختر و پسر...

وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟ وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه…هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره : چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه…وقتی یه پسر ۱۰ تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که… وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیهوقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

جک های ملا نصرالدین
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

جک های ملا نصرالدین

 

هرکس از زن خود ناراضی

ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود.

همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر.

ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟

آن مرد گفت : نه ...

ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!

 

 

گم شدن خر

یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند.

موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند.

به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت

 

 

وظیفه و تکلیفروزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند.

من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم."

 

علت نا معلوم

ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟

دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"

ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"

 

 

دیرباور

روزی یکی از همسایه‌ها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد.

به همین خاطر به در خانه ملا رفت.

ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت می‌خواهم خر ما در خانه نیست".

از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن.

همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛

اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر می‌کند."

ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی.

حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری."

 

 

گریه بر مرده

روزی ملانصرالدین به دنبال جنازه‌ی یکی از ثروتمندان می‌رفت و با صدای بلند گریه می‌کرد. یکی به او دلداری داد و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟"

ملا جواب داد: "هیچ! علت گریه‌ی من هم همین است."

 

 

کرامت ملا

روزی ملانصرالدین ادعای کرامت کرد.

گفتند "دلیلت چیست؟"

گفت: "می‌توانم بگویم الساعه در ضمیر شما چه می‌گذرد؟"

گفتند: "اگر راست می‌گویی بگو."

گفت: "همه‌ی شما در این فکر هستید که آیا من می‌توانم ادعایم را ثابت کنم یا نه!"

 

جک های ملا نصرالدین - آکا

 

مهمان شدن ملانصرالدین

روزی ملانصرالدین به عده‌ای رسید که مشغول غذا خوردن بودند. رفت جلو و گفت "السلام یا طایفه‌ی بخیلان!"

یکی از آن‌ها گفت: "این چه نسبتی است که به ما می‌دهی؟ خدا گواه است که هیچ‌ یک از ما بخیل نیست."

ملانصرالدین گفت: "اگر خداوند این طور گواهی می‌دهد، از حرفی که زدم توبه می‌کنم، و نشست سر سفره‌ی آن‌ها و شروع کرد به غذا خوردن."

 

 

ما نوح را فرستادیم

روزی ملانصرالدین بالای منبر رفت و یک آیه خواند : " و ما نوح را فرستادیم... " بعد هرچه کرد ادامه آیه را یادش نیامد تا اینکه یکی از حضار گفت : ملا معطلمون نکن.اگه نوح نمی یاد یکی دیگه رو بفرست!!!

 

 

شکایت الاغ

الاغ ملانصرالدین روزی به چراگاه حاکم رفت. حاکم از ملا نزد قاضی شکایت کرد. قاضی ملا را احضار کرد و گفت : ملا ماجرا را توضیح بده. ملا هم گفت : جناب قاضی. فرض کنید شما خر من هستید. من شما را زین می کنم و افسار به شما می بندم و شما حرکت می کنید. بین راه سگها به طرفتان پارس می کنند و شما رَم می کنید و به طرف چراگاه حاکم می روید. حالا انصاف بدید من مقصرم یا شما؟!!!

 

 

خویشاوندی

یک روز ملانصرالدین خرش را به سختی می زد و رهگذری از آنجا می گذشت و پرسید که چرا می زنی گفت ببخشید اگر می دانستم که با شما خویشاوندی دارد این کارو نمیکردم!

 

 

دو تا خر

یه روز ملانصرالدین و دوستش دوتا خر میخرن.

دوست ملا میگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟

ملا میگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم اونی که یه گوش داره مال من اونی هم که دو گوش داره مال تو.!

فرداش میبینن خر ملا گوش اون یکی خره رو از سر حسادت خورده!!!

دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من جفت گوش خرمو میبرم!!!

فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه...

دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من دم خرمو میبرم!

فرداش بازم قضیه دیروزی میشه..

دوست ملا با عصبانیت میگه: حالا چیکار کنیم ملانصرالدین هم میگه:عیبی نداره خب حالا خر سفیده مال تو خر سیاه مال من

 

 

تجربیات اثبات شدهملا در اتاقش نشسته بود که مگسی مزاحم استراحتش می شود، مگس را می گیرد و یک بالش را می کند. مگس کمی می پرد دوباره مگس را می گیرد و بال دیگرش را هم می کند. او می گوید: بپر ولی مگس نمی پرد. به خود می گوید: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنید گوش او کر می شود

 

 

 

خواب خوش

شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ? دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ?? دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ? دینار را بده، قبول دارم.»

 

 

لامپ اضافی خاموش

ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

تعاریف بزرگان از زنان
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

تعاریف بزرگان از زنان - طنز


جوک طنز لطیفه خنده دار - تعاریف بزرگان از زنان - طنز

دختران ۲ دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند وفورا ازدواج میکنند و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند (شاو)

 

زن از این متأثر نمیشود که به او توجه کنید، بلکه تأثر او از این است که به او توجه کنید و بعد از او دور شوید (تواین)

 

با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید ولی همانطور که با ملکه صحبت میکنید با او سخن بگویید (وایلد)

 

کار زن افراط و تفریط است، اگه دوست بدارد از شدت محبت بی زار میشود و وای به حال زمانی که دشمنی پیدا کند (ولتر)

از دستپخت زن تعریف کن تا در کنار اجاق خود را قربانی کند ( دیل کارنگی)

 

ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید (سامبرست)

 

زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او را می فشارد (ویکتور هوگو)

 

در زندگی یک مرد ۲ روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد (ویکتور هوگو)

 

نگهبان زن زشتی اوست (مثل عربی)

 

هرگاه میخواهید از کسی انتقام بگیرید او را به ازدواج ترقیب کنید (برنارد شاو)

 

راز از هر نوعی بر قلب زنان فشاری غیر قابل تحمل می آورد (پوشکین)

مردها آنچه را که می شنوند از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج می سازند، اما زنان از ۲گوش وارد و از دهان خارج می کنند (برنارد شاو)

 

زن با نگاه خود آتش می افروزد و بیهوده می کوشد تا با اشک خود آنرا خاموش کند (برنارد شاو)

 

گرانقیمتترین انگشتری های جهان، انگشتری نامزدی است، چون مرد پس از خرید آن تا آخر عمر قسط میدهد (چگورا)

 

زنها فقط ۲روز می توانند مردها را خوشبخت کنند، روز عروسی و روز مرگ (برنارد شاو)

 

زن، وقتی از یک حقیقت دفاع می کند منطقش بسیار ضعیف و قدرت اثباتش بی تأثیر است . ولی اگر همین زن بخواهد از یک دروغ دفاع کند آن وقت کسی را تاب مقاومت در برابر او نیست (گالیله)

 

شوهری که بیش ازحد به پاکدامنی زن خود می بالد، احمقی است که بیش ازحد خود را فریب می دهد (لاروشنوکو)

 

اشک، نیرومندترین ماده سیال روی زمین است (داوینچی)

 

اگر زنی عصبانی شد، یقین کنید که یک کار انجام نشده دارد و چاره اش در این است که به عصبانیت تظاهر کند (دیکنز)

 

برای زن فقط یک بدبختی و مصیبت وجود دارد و او این است که حس کند کسی اورا دوست ندارد (چاپلین)

 

اگر تله به دنبال موش برود، زن نجیب هم دنبال مرد (ضرب المثل سوئدی)

 

مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت (برنارد شاو)



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

سیر تکامل خواستگاری
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

سیر تکامل خواستگاری - طنز

 

یک هفته پس از خلقت آدم:

چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.

 

پانصد سال پس از خلقت آدم:

با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار بلند داد می زنی : هاکومبا زانومبا(یعنی من موقع زنمه)بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.

 

دو هزار و پانصد سال بعد از خلقت آدم:انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

 

سیر تکامل خواستگاری - طنز - آکا

 

ده سال قبل:شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.

 

هم اکنون:به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از"ام اس ان" یا "آی سی کیو"هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست "اد" می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد.



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،

تفات های جالب زن و دختر
نویسنده : علی محمدیان تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393

با عرض پوزش از خانم های محترم این فقط یه شوخیهزن مثل تلویزیونهدوست دختر مثل موبایل

تو خونه تلویزیون تماشا میکنیوقتی میری بیرون موبایلتو میبری

وقتی پول نداشته باشی تلویزیون خونه ات رو میفروشیوقتی پول بدست میاری گوشی موبایل رو عوض میکنی

بعضی وقتها از تلویزیون لذت میبریاما بیشتر اوقات با موبایل بازی میکنی

تلویزیون برای تمام عمرت مجانیهاما اگه قبض موبایل رو پرداخت نکنی ارائه خدمات متوقف میشه

تلویزیون بزرگ و گنده است و معمولا کهنهاما موبایل خوشگل و باریک و خوشدسته و همیشه میشه همه جا با خودت ببریش

معمولا هزینه استفاده از تلویزیون منطقی و قابل قبولهاما هزینه استفاده از موبایل زیاده و همیشه هم بدهکاری

 

تلویزیون کنترل از راه دور دارهاما موبایل نداره

و مهمترین نکته اینکه موبایل وسیله ارتباطی دوطرفه است (صحبت کردن و گوش دادن )اما فقط باید به تلویزیون گوش بدی !چه بخواهی چه نخواهی

و آخرین نکته اینکه تلویزیون ویروس نداره اما موبایل.....



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.




تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به سرگرمی سلامت و رژیم آشپزی خانه داری ورزش و بدنسازی علمی دین مي باشد.